دسته بندی : اعصاب و روان(روانپزشکی) | تاریخ انتشار : 1402/09/18 | تاریخ ویرایش : 1402/09/18
« اختلال دوقطبی نوع I (مانیک – دپرسیو) اختلال دوقطبی نوع یک با وجود حداقل یک دوره ی مانیک مشخص می شود. در این دوره خلق به طور نابهنجار و مداوم بالا، گشاده و تحریک پذیر است و فعالیت مداوم و نابهنجار و یا انرژی هدفمند که حداقل یک هفته طول می کشد در ادامه با پذیرش دکتر همراه باشید »
اختلال دوقطبی نوع یک با وجود حداقل یک دوره ی مانیک مشخص می شود. در این دوره خلق به طور نابهنجار و مداوم بالا، گشاده و تحریک پذیر است و فعالیت مداوم و نابهنجار و یا انرژی هدفمند که حداقل یک هفته طول می کشد. این حالت در بخش عمده ای از روز، تقریبا هر روز وجود دارد. در طول این دوره حداقل ۳ نشانه یا بیشتر و در صورتی که خلق فقط تحریک پذیر باشد حداقل ۴ نشانه باید برای تشخیص این اختلال وجود داشته باشد. نشانه ها شامل عزت نفس کاذب یا بزرگ منشی، کاهش نیاز به خواب، پرحرف تر از معمول، پرش افکار یا تجربه ذهنی که افکار شتاب دارند، حواسپرتی، افزایش فعالیت هدفمند یا سراسیمگی روانشناختی-حرکتی و رفتارهایی مانند ولخرجی کردن، بی احتیاطی جنسی یا سرمایه گذاری احمقانه می شود.
این اختلال به قدری شدید است که عملکرد اجتماعی یا شغلی را مختل کرده یا بستری شدن را ایجاب می کند تا از صدمه رساندن به خود و دیگران پیشگیری شود. دوره ی مانیک می تواند قبل یا بعد از دوره های هیپومانیک یا افسردگی اساسی باشد. در افراد مبتلا ممکن است بین خلق های سرخوشی، ملالت و تحریک پذیری در مدت کوتاهی جابه جایی سریعی رخ دهد. در کودکان اگر خوشحالی، حماقت و مسخرگی به طور مکرر و نامتناسب با موقعیت باشد ممکن است ملاک دوره ی مانیک را برای کودکان برآورده کند. افراد در طول دوره ی مانیک معمولا در برابر درمان مقاومت می کنند و درک نمی کنند که بیمار هستند. پیامد های فاجعه آمیز در این دوره به علت قضاوت ضعیف، فقدان بینش و بیش فعالی می باشد. در دوره ی هیپومانیک ملاک های دوره ی مانیک حداقل ۴ روز ادامه دارد.
افراد مشهوری در جهان به این اختلال دچار بوده اند از جمله : بتهوون ، هیتلر ، ناپلئون بناپارت ، چرچیل ، آبراهام لینکلن ، ارنست همینگوی و ونسان ونگوگ. (۳۰ مارس روز جهانی اختلال دوقطبی و زادروز ونگوگ می باشد)
ملاک های تشخیصی اختلال دوقطبی نوع یک در DSM5
A. وجود دست کم یک دوره شیدایی
B. وقوع دوره (دوره های) شیدایی و افسردگی اساسی با اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا طیف اسکیزوفرنی مشخص یا نامشخص دیگر و اختلال روان پریشی دیگر بهتر توجیه نمی شود.
برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع I، لازم است ملاک های زیر برای دوره شیدایی (مانیک) برآورده شوند، دوره شیدایی می تواند قبل یا بعد از دوره های هیپومانیک یا افسردگی اساسی واقع شود.
ملاک های دوره شیدایی (مانیک) در DSM5
A. دوره متمایز خلق که به طور نابهنجار و مداوم بالا گشاده و بی تکلف یا تحریک پذیر است و افزایش نابهنجار و مداوم فعالیت یا انرژی هدفمند که حداقل ۱ هفته ادامه می یابد و در بخش عمده ای از روز، تقریباً هر روز، وجود دارد. یا هر مدتی اگر بستری ضرورت داشته باشد.
B. در طول دوره اختلال خلقی و افزایش انرژی یا فعالیت، سه نشانه زیر (یا بیشتر) از موارد زیر(چهار نشانه اگر خلق فقط تحریک پذیر باشد) با درجه قابل ملاحظه ای وجود دارند و بیانگر انحراف محسوس از رفتار عادی هستند.
۱ عزت نفس کاذب یا بزرگ منشی.
۲ کاهش نیاز به خواب (مثلاً بعد از فقط ۳ ساعت خواب احساس می کند استراحت کرده است).
۳ پرحرف تر از معمول یا فشار برای ادامه دادن صحبت.
۴ پرش افکار یا تجربه ذهنی که افکار شتاب دارند.
۵ حواسپرتی (یعنی، توجه خیلی راحت به محرک های بیرونی بی اهمیت یا نامربوط جلب می شود)، به صورتی که گزارش یا مشاهده می شود.
۶ افزایش فعالیت هدفمند (خواه اجتماعی، در محل کار یا مدرسه، یا جنسی) یا سراسیمگی روانشناختی-حرکتی (یعنی، فعالیت بی منظور بدون هدفمندی).
۷ مشغولیت بیش از حد در فعالیت هایی که توان زیادی برای پیامدهای ناراحت کننده دارند
( مثل ولخرجی کردن مهارنشده در خرید، بی احتیاطی های جنسی، یا سرمایه گذاری احمقانه).
C. اختلال خلقی به قدر کافی شدید هست که عملکرد اجتماعی یا شغلی را مختل کرده یا بستری شدن را ایجاب کند تا از صدمه رساندن
به خود یا دیگران پیشگیری شود یا ویژگی های روان پریشی وجود دارند.
D. این دوره ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی مواد ( مثل سوء مصرف مواد مخدر، دارو، درمان دیگر) یا بیماری جسمانی دیگر نیست.
توجه: دوره شیدایی کامل که در طول درمان ضدافسردگی ظاهر می شود
(مثل درمان دارویی، شوک برقی تشنج آور) اما در سطح کاملاً نشانگانی فراتر از تأثیرات فیزیولوژیکی این درمان ادامه می یابد،
دلیل کافی برای دوره شیدایی، و بنابراین، تشخیص دوقطبی نوع I است.
توجه: حداقل یک دوره شیدایی در طول عمر برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع I لازم است.
ویژگی اصلی دوره شیدایی دوره مشخصی است که در طول آن، خلق به طور نابهنجار و مداوم بالا، گشاده، یا تحریک پذیر و افزایش فعالیت یا انرژی وجود دارد که در بخش عمده ای از روز، تقریباً هر روز، برای مدت حداقل ۱ هفته (یا هر مدتی اگر بستری ضروری باشد)، همراه با حداقل سه نشانه دیگر از ملاک B روی می دهند.
اگر خلق به جای بالا و فراگیر، تحریک پذیر باشد، حداقل چهار نشانه ملاک B باید وجود داشته باشند.
خلق در دوره شیدایی اغلب به صورت سرخوش، بیش از حد بشاش، بالا، یا احساس قرار داشتن در نوک دنیا توصیف شده است.
در برخی موارد، خلق به قدری ویژگی مسری بسیار بالایی دارد که به راحتی به صورت افراطی تشخیص داده می شود و ممکن است با علاقه بی-نظم و نامحدود به تعامل های میان فردی، جنسی، یا شغلی مشخص شود. برای مثال، امکان دارد که فرد به طور خودانگیخته گفتگوهای مفصلی را در انظار با غریبه ها شروع کند.
اغلب خلق مسلط به جای اینکه بالا باشد، تحریک پذیر است، مخصوصاً هنگامی که درخواست های فرد نادیده گرفته شوند یا موادی را مصرف کرده باشد.
جابجایی های سریع در خلق در ظرف مدت کوتاه می توانند روی دهند و ناپایداری نامیده می شوند (یعنی، تناوب بین سرخوشی، ملالت، و تحریک پذیری).
در کودکان، خوشحالی، حماقت و «مسخرگی» در زمینه موقعیت های خاص طبیعی هستند؛ اما اگر این نشانه ها مکرر، نامتناسب با موقعیت، و بیش از آن باشند که از سطح رشد کودک انتظار می رود،.
اگر خوشحالی برای کودک غیرعادی باشد(یعنی، از خط پایه متمایز باشد)، و تغییر خلق همزمان با نشانه هایی روی ، اطمینان تشخیصی افزایش می یابند؛ با این حال، تغییر خلق باید با افزایش مداوم فعالیت یا سطح انرژی همراه باشد به طوری که برای کسانی که کودک را خوب می شناسند واضح باشد.
فرد در طول دوره شیدایی ممکن است به پروژه های جدید بپردازد که همپوش هستند. این پروژه ها اغلب با آگاهی کم از موضوع شروع می شوند و به نظر می رسد که هیچ چیزی دور از دسترس فرد قرار ندارد.
افزایش سطح فعالیت ممکن است در ساعات غیرعادی روز آشکار شود.
عزت نفس کاذب معمولاً وجود دارد، که از اعتماد به نفس بی چون و چرا تا بزرگ منشی محسوس گسترش دارد،
و ممکن است به درجات هذیانی برسد. امکان دارد که فرد با وجود نداشتن تجربه یا استعداد خاص، کارهای دشواری نظیر نوشتن رمان را شروع کند یا به خاطر اختراعی غیرعملی، جویای شهرت باشد.
هذیان های بزرگ منشی (مثل داشتن رابطه با فردی مشهور) شایع هستند.
در کودکان، برآورد اضافی توانایی ها و عقاید که برای مثال، آنها در ورزش بهترین یا در کلاس باهوش ترین فرد هستند، طبیعی است؛ اما در صورتی که چنین عقایدی به رغم شواهد آشکار مغایر وجود داشته باشند، یا کودک دست به کارهای بزرگی بزند که خطرناک باشند، و از همه مهم تر، انحراف از رفتار عادی کودک را نشان دهند، ملاک بزرگ منشی را باید برآورده شده دانست.
یکی از شایع ترین ویژگی ها، کاهش نیاز به خواب است و با بی خوابی که طی آن فرد می خواهد بخوابد یا احساس می کند نیاز به خواب دارد، ولی قادر به انجام آن نیست، تفاوت دارد.
اگر فرد اصلاً بخوابد، خیلی کم می خوابد، یا ممکن است چند ساعت زودتر از معمول بیدار شود، احساس کند استراحت کرده و سرشار از انرژی است. در صورتی که اختلال خواب شدید باشد، ممکن است فرد چند روز را بدون خواب بگذراند و با این حال احساس خستگی نکند.
اغلب کاهش نیاز به خواب، از شروع دوره شیدایی خبر می دهد.
گفتار می تواند سریع، پرفشار، بلند و تعبیر کردن آن دشوار باشد.
امکان دارد فرد به طور مداوم و بدون توجه به تمایل دیگران برای ارتباط برقرار کردن، اغلب به صورت مزاحم یا بدون توجه به ارتباط آنچه گفته شده، صحبت کند.
گاهی گفتار با جوک ها، جناس ها ایهام ها چیزهای نامربوط سرگرم کنند، و به صورت نمایشی، همراه با ادار و اطوار نمایشی، آواز خواندن، و ژست گرفتن افراطی مشخص می شود.
بلندی و زورمندی گفتار اغلب مهم تر از آنچه انتقال داده شده می شود.
اگر خلق فرد تحریک پذیرتر باشد تا گشاده، گفتار می تواند با شکایت ها، اظهارات خصمانه، یا نطق های آتشین، مشخص شود،
مخصوصاً اگر اقداماتی برای قطع کردن حرف فرد صورت گرفته باشند. ممکن است با نشانه های قطب مخالف (یعنی افسردگی) همراه باشند.
افکار فرد اغلب سریع تر از آن است که بتواند از طریق گفتار بیان کند
غالباً پرش افکار وجود دارد که با جریان تقریباً مداوم گفتار پرشتاب، و جابجایی ناگهانی از یک موضوع به موضوع دیگر، مشخص می شود.
در صورتی که پرش افکار شدید باشد، گفتار نامنظم، گسیخته و مخصوصاً برای فرد ناراحت کننده می شود.
گاهی افکار به قدری شلوغ تجربه می شود که صحبت کردن خیلی دشوار است.
حواسپرتی با ناتوانی در سانسور کردن محرک های بیرونی بی اهمیت مشخص می شود (مثل لباس مصاحبه گر، سروصداها یا گفتگوهای زمینه، اسباب و اثاثیه داخل اتاق) و اغلب اجازه نمی دهد که افراد مبتلا به مانیا گفتگوی منطقی را ادامه دهند یا به دستورات توجه کنند.
افزایش فعالیت هدفمند اغلب از برنامه ریزی افراطی و شرکت کردن در فعالیت های متعدد، از جمله فعالیت های جنسی، شغلی، سیاسی، یا مذهبی تشکیل می شود.
افراد در دوره شیدایی معمولاً بیشتر معاشرت می کنند (مثل تجدید دیدار با آشنایان قدیمی یا تلفن کردن یا تماس گرفتن با دوستان یا حتی غریبه-ها)، بدون اینکه به ماهیت مزاحم، سلطه جویانه، و پرتوقع این تعاملات توجهی داشته باشند.
آنها اغلب با قدم زدن یا انجام دادن گفتگوهای متعدد به طور همزمان، سراسیمگی یا بیقراری روانشناختی-حرکتی(یعنی فعالیت بی هدف) نشان می دهند.
برخی افراد درباره موضوعات مختلف به دوستان، شخصیت های دولتی، یا رسانه های گروهی نامه ها، ایمیل ها، و پیامک های بیش از حد می نویسند.
تعیین کردن ملاک افزایش فعالیت در کودکان دشوار است؛ با این حال، اگر کودک به طور همزمان به کارهای متعدد بپردازد، ابداع کردن برنامه های مفصل و غیرواقع بینانه برای پروژه ها را شروع کند، دل مشغولی های جنسی یا مواجهه با مواردی که آشکارا جنسی هستند توجیه میشود، تعیین کردن این موضوع که آیا رفتار، انحراف از رفتار خط پایه کودک را نشان می دهد؛ در بخش عمده ای از روز، تقریبا هر روز برای مدت لازم روی می دهد؛ و در ارتباط زمانی با نشانه های دیگر مانیا روی می دهد، ضروری است.
خلق گشاده، خوشبینی بیش از اندازه، بزرگ منشی، و قضاوت نادرست اغلب به مشارکت بی پروا در فعالیت هایی مانند ولخرجی در خرید، از دست دادن اموال، رانندگی بی پروا، سرمایه گذاری های احمقانه، و بی بندوباری جنسی منجر می شوند که برای فرد غیرعادی است، با اینکه احتمال دارد این فعالیت ها پیامدهای فاجعه آمیزی داشته باشند امکان دارد فرد کالاهای غیرضروری بخرد بدون اینکه پولی برای پرداخت کردن آنها داشته باشد، در برخی موارد آنها را از دست می دهد. رفتار جنسی ممکن است خیانت یا رویارویی های جنسی کورکورانه با غریبه ها را اغلب بدون توجه به مخاطرات بیماری های مقاربتی یا پیامد های میان فردی، در بر داشته باشد.
دوره شیدایی باید به اختلال محسوس در عملکرد اجتماعی یا شغلی منجر شود یا به بستری کردن برای پیشگیری از صدمه زدن به خود یا دیگران نیاز داشته باشد (مثل باخت های مالی، فعالیت های غیرقانونی، از دست دادن کار، رفتارهای صدمه زدن به خود).
نشانه ها یا مجموعه نشانگان شیدایی که ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی سوء مصرف مواد مخدر (مثلاً در زمینه مسمومیت با موکائین یا آمفتامین)، عوارض جانبی داروها یا درمان ها مثل داروهای استروئید، L-dopa داروهای ضدافسردگی، داروهای محرک یا بیماری های جسمانی دیگر هستند، تشخیص اختلال دوقطبی نوع I به حساب نمی آیند.
با این حال، دوره شیدایی کاملاً نشانگانی که در طول دوره درمان (مثلاً با داروها، درمان با شوک برقی تشنج آور، نوردرمانی) یا مصرف دارو ایجاد می شود و بعد از تأثیر فیزیولوژیکی عامل القاکننده ادامه می یابد (یعنی، بعد از اینکه دارو کاملاً از سیستم فرد خارج شده باشد یا انتظار برود که تأثیرات درمان با شوک برقی تشنج آور به طور کامل ناپدید شده اند) دلیل کافی برای تشخیص دوره شیدایی است.
برای تشخیص دادن اختلال دوقطبی نوع I ، برآورده کردن ملاک های دوره شیدایی ضروری است، اما داشتن دوره های هیپو مانیک یا افسردگی اساسی ضروری نیست. با این حال، هیپو مانیک را می توان در متن مخصوص اختلال دوقطبی نوع II پیدا کرد، و ویژگی های دوره افسردگی اساسی در متن مخصوص افسردگی اساسی شرح داده شده اند.
ویژگی های مرتبط که تشخیص را تأیید می کنند
افراد در طول شیدایی اغلب درک نمی کنند که بیمار هستند یا به درمان نیاز دارند و قاطعانه در برابر اقدامات برای درمان شدن مقاومت می کنند.
افراد ممکن است لباس، آرایش، یا ظاهر شخصی خود را به شیوه ای که از لحاظ جنسی وسوسه انگیزتر و بدن نماتر باشد تغییر دهند.
قماربازی و رفتارهای ضداجتماعی ممکن است دوره شیدایی را همراهی کنند.
برخی افراد ممکن است خصومت آمیز و تهدیدی جسمانی برای دیگران شوند و وقتی هذیانی هستند، امکان دارد از لحاظ جسمانی تهاجمی یا خودکشی گرا شوند.
پیامدهای فاجعه آمیر دوره شیدایی (مثل بستری شدن غیرارادی، دردسرهای قانونی، مشکلات مالی جدی) اغلب از قضاوت ضعیف، فقدان بینش، و بیش فعالی ناشی می شوند.
امکان دارد خلق خیلی سریع به خشم یا پرخاشگری تغییر یابد.
نشانه های افسردگی ممکن است در طول دوره شیدایی روی دهند و اگر وجود داشته باشند، شاید به مدت چند لحظه، چند ساعت، یا به ندرت، چند روز، ادامه یابند.
در مورد تفاوت های فرهنگی خاص در جلوه اختلال دوقطبی نوع I اطلاعات کمی وجود دارد.
یک توجیه احتمالی می تواند این باشد که ابزارهای تشخیصی اغلب در فرهنگ های مختلف، بدون اعتباریابی میان فرهنگی ترجمه و به کار برده می شوند.
در یک تحقیقی آمریکایی، شیوع ۱۲ ماهه اختلال دوقطبی نوع I در اهالی افریقایی-کارائیبی خیلی پایین تر از آمریکایی های آفریقایی تبار یا سفیدپوستان بود.
زنان به احتمال بیشتری دچار حالت های تناوب سریع و مختلط می شوند، و الگوهای اختلالات همزمان، از جمله میزان بالاتر اختلالات خوردن در طول عمر دارند که با این الگوها در مردان تفات دارند.
زنان مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I یا II بیشتر از مردان احتمال دارد که دچار نشانه های افسردگی شوند.
آنها همچنین بیشتر از مردان در معرض خطر اختلال مصرف الکل قرار دارند، و خیلی بیشتر از زنان در کل جمعیت، احتمال دارد که به اختلال مصرف الکل مبتلا شوند.
شکل گیری و روند
میانگین سن به هنگام شروع اولین دوره شیدایی، هیپو شیدایی، یا افسردگی اساسی تقریبا ۱۸ سالگی برای اختلال دوقطبی نوع I است.
برای تشخیص دادن در کودکان ملاحضات خاصی ضروری هستند. چون کودکان که سن زمانی یکسانی دارند ممکن است در مراحل رشد ممتفاوتی باشند، به سختی می توان دقیقاً تعیین کرد که چه چیزی در مقطع خاصی «بهنجار» یا «مورد انتظار» است. بنابراین، هر کودک باید مطابق با خط پایه خودش مورد قضاوت قرار گیرد.
شروع در سرتاسر چرخه زندگی، از جمله اولین شروع ها در ۶۰ الی ۷۰ یا ۷۰ الی ۸۰ سالگی، روی می دهد.
شروع نسانه های شیدایی (مثل بازداری زدایی جنسی یا اجتماعی) در آخر میانسالی یا اواخر زندگی، در نظرگرفتن بیماری های جسمانی (مثل اختلال عصبی-شناختی پیشانی-گیجگاهی) و مصرف یا ترک مواد را ایجاب می کند.
افزودن بر ۹۰ درصد افرادی که دوره تکی شیدایی داشته اند، دوره های خلقی مکرر خواهند داشت. تقریباً ۶۰ درصد دوره های شیدایی بلافاصله قبل از دوره افسردگی اساسی روی می دهند. افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I که ظرف ۱ سال دوره های خلقی متعدد (چهاریا بیشتر) دارند(افسردگی اساسی، شیدایی، یا هیپو شیدایی) شاخص «همراه با تناوب سریع» دریافت می کنند.
محیطی. اختلال دوقطبی در کشورهای پردرآمد شایع تر از کشورهای کم درآمد است(۴/۱ در برابر ۷/. درصد).
افراد که طلاق گرفته، جداشده، یا بیوه اند و از افرادی که متأهل هستند یا هرگز ازدواج نکرده اند،
به میزان بالاتری اختلال دوقطبی نوع I دارند، اما جهت این ارتباط معلوم نیست.
ژنتیکی و فیزیولوژیکی. سابقه خانوادگی اختلال دوقطبی یکی از قوی ترین و باثبات ترین عوامل خطر برای اختلالات دوقطبی است.
در خویشاوندان بزرگسالان افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I و نوع II به طور متوسط ۱۰ برابر خطر بیشتر وجود دارد.
میزان خطر با درجه خویشاوندی افزایش می یابد.
اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی احتمالاً منشأژنتیکی مشترک دارند، که در انباشت مشترک خانوادگی اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی انعکاس می یابد.
تعدیل کننده های روند. بعد از اینکه فرد دوره شیدایی همراه با ویژگی های روان پریشی داشته باشد، دوره های شیدایی بعدی به احتمال بیشتری ویژگی های روان پریشی را در خواهند داشت.
بهبود بین دوره ای ناقص زمانی شایع تر است که دوره کنونی، با ویژگی های روان پریشی ناهمخان با خلق همراه باشد.
وقوع همزمان اختلالات روانشناختی شایع است، به طوری که هر یک از اختلالات اضطرابی بسیار متداول است (مثل حملات وحشتزدگی، اختلال اضطراب اجتماعی فوبی اجتماعی، فوبی خاص، که تقریباً در سه چهارم افراد روی میدهد؛ ADHD هرگونه اختلال اخلالگر، کنترل تکانه، یا سلوک(مثل اختلال انفجاری متناوب، اختلال لجبازی و نافرمانی، اختلال سلوک) و هر اختلال مصرف مواد(مثل اختلال مصرف الکل) در نیمی از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I روی می دهد.
بزرگسالان مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I میزان بالای بیماری های جسمانی جدی و یا درمان نشده همزمان دارند.
نشانگان مربوط به سوخت و ساز و میگرن در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی شایع تر از کل جمعیت هستند.
افزون بر نیمی از افرادی که نشانه های آنها ملاک های اختلال دوقطبی را برآورده می کنند، اختلال مصرف الکل دارند و آنهایی که به هر دو اختلال مبتلا هستند، بیشتر در معرض خطر اقدام به خودکشی قرار دارند.
اختلال افسردگی اساسی. اختلال افسردگی اساسی می تواند با نشانه های هیپو شیدایی یا شیدایی نیز همراه باشد
(یعنی، نشانه های کمتذ یا به مدت کوتاه تر از آنچه برای مانی یا هیپومانی لازم است).
وقتی فرد دوره افسردگی اساسی را نشان می دهد، باید به سابقه تقویت کننده در رابطه با دوره های گذشته مانی یا هیپومانی اتکا کرد.
نشانه های تحریک پذیری ممکن است با اختلال افسردگی اساسی یا اختلال دوقطبی ارتباط داشته باشند که تشخیص را پیچیده تر می کنند.
اختلال دوقطبی دیگر. تشخیص اختلال دوقطبی نوع I با معلوم کردن این موضوع از اختلال دوقطب نوع II متمایز می شود که آیا دوره های گذشته مانی وجود داشته است یا نه.
دوقطبی و اختلالات مربوط مشخص و نامشخص دیگر باید با درنظرگرفتن این موضوع از اختلال دوقطبی نوع I و II متمایز شوند
که هر یک از دوره ها که نشانه های شیدایی یا هیپو شیدایی یا دوره های نشانه های افسردگی را در بردارند، نتوانند ملاک های کامل را برای این بیماری ها برآورده کنند.
اختلال دوقطبی ناشی از بیماری جسمانی دیگر را می توان براساس بهترین شواهد بالینی، با مشخص کردن
رابطه علیتی بیماری جسمانی، از اختلال دوقطبی نوع I و II متمایز کرد.
اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وحشتزدگی، اختلال استرس پس از آسیب، یا اختلال اضطرابی دیگر.
هنگام تشخیص افتراقی، این اختلالات باید به عنوان اختلال اصلی یا در برخی موارد، اختلال همزمان در نظر گرفته شوند.
سابقه دقیق نشانه ها برای متمایز کردن اختلال اضطراب فراگیر از اختلال دوقطبی ضرورت دارد، زیرا نشخوارهای مضطرب ممکن است با افکار پرشتاب اشتباه گرفته شوند، و تلاش هایی که برای به حداقل رساندن احساس های مضطرب صورت می گیرند، با رفتار تکانشی اشتباه گرفته شوند.
همچنین، نشانه های اختلال استرس پس از آسیب باید از اختلال دوقطبی متمایز شوند.
ارزیابی ماهیت دوره ای نشانه های شرح داده شده، به علاوه در نظرگرفتن راه اندازهای نشانه، در دادن این تشخیص افتراقی، مفید واقع می شود.
اختلال دوقطبی ناشی از مواد/دارو. اختلالات مصرف مواد ممکن است با نشانه های شیدایی ناشی از مواد/دارو آشکار شوند که باید از اختلال دوقطبی نوع I متمایز شوند؛
پاسخ به تثبیت کننده های خلق در طول مانی ناشی از مواد و دارو ممکن است لزوماً برای اختلال دوقطبی تشخیصی نباشد.
با توجه به گرایش افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I به مصرف بیش از حد مواد در طول دوره، ممکن است همپوشی قابل ملاحظه ای وجود داشته باشد.
تشخیص اصلی اختلال دوقطبی باید براساس نشانه هایی ثابت شود که وقتی دیگر از مواد استفاده نمی شود، باقی بمانند.
اختلال کاستی توجه/بیش فعالی. امکان دارد که این اختلال اشتباهاً به عنوان اختلال دوقطبی تشخیص داده شود، مخصوصاً در نوجوانان و کودکان. تعدادی از نشانه ها، مانند گفتار سریع، افکار شتابان، حواسپرتی، و نیاز کمتر به خواب، با نشانه های مانی همپوشی هستند. اگر متخصص بالینی روشن کند که نشانه (نشانه ها) بیانگر دوره متمایزی هستند، از «محسوب کردن مضاعف» نشانه ها برای ADHD و اختلال دوقطبی می توان اجتناب کرد.
اختلالات شخصیت. اختلالات شخصیت نظیر اختلال شخصیت مرزی ممکن است همپوشی نشانه ای قابل ملاحظه ای با اختلالات دوقطبی داشته باشند، زیرا ناپایداری خلق و تکانشگری در هر دو بیماری شایع هستند.
نشانه ها باید بیانگر دوره متمایز باشند، و افزایش محسوس در مقایسه با خط پایه، که برای تشخیص اختلال دوقطبی ضرورت دارد، باید وجود داشته باشد. در طول دوره خلقی درمان نشده، تشخیص اختلال شخصیت نباید داده شود.
اختلالات همراه با تحریک پذیری برجسته. درافرادی که به شدت تحریک پذیر هستند، مخصوصاً کودکان و نوجوانان، باید دقت شود که تشخیص اختلال دوقطبی فقط در مورد آنهایی صدق می کند که دوره واضح مانی یا هیپومانی داشته اند یعنی، مدت زمان متمایز، از مدت لازم، که در طول آن تحریک پذیری آشکارا با خط پایه فرد متفاوت بوده است.
در صورتی که تحریک پذیری کودک، مداوم و خیلی شدید باشد، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر مناسب تر خواهد بود. در واقع، وقتی هر کودکی برای مانی ارزیابی می شود، ضرورت دارد که نشانه ها بیانگر انحراف آشکارا از رفتار عادی کودک باشند.
گرچه خیلی از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی بین دوره ها به سطح کارکردی کامل برمی گردند،
اما تقریباً ۳۰ درصد اختلال شدید در عملکرد شغلی نشان می دهند.
بهبودکارکردی به طور قابل ملاحظه ای از بهبود نشانه ها عقب می افتد، مخصوصاً در رابطه با بهبود شغلی، که به جایگاه پایین تر اجتماعی-اقتصادی با وجود سطوح تحصیلات برابر وقتی با کل جمعیت مقایسه شود، می انجامد.
افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I در آزمون های شناختی، ضعیف تر از افراد سالم عمل می کنند.
اختلالات شناختی می توانند در مشکلات شغلی و میان فردی دخالت داشته باشند و در طول عمر، حتی در دوره-های سرحال بودن (بهنجاری)، ادامه یابند.
بسیاری از افراد، اختلال دوقطبی را با «اختلال چند شخصیتی» که اغلب در فیلمهای سینمایی با آن آشنا شدهاند، اشتباه میگیرند؛ در حالی که هیچ ارتباطی میان آنها نیست. مبتلایان به اختلال دوقطبی در صورت پیگیری درمان دارویی (که اساس درمان آنهاست) و تبعیت از دستورات پزشک، ممکن است در فواصل دورههای آشفتگی، زندگی کاملاً عادی داشته باشند، به تحصیلات خود تا بالاترین درجه آن ادامه دهند، به موفقیتهای بزرگ شغلی دست یابند و روابط اجتماعی کاملاً عادی و حتی بهتر از بسیاری از افراد غیر مبتلا داشته باشند. چنین اهدافی برای بسیاری از افراد مبتلا قابل دستیابی است و البته برای آن دسته از کسانی که بهبودی کامل نمییابند یا مشکلاتی در عملکرد اجتماعی، شغلی، تحصیلی یا خانوادگی خود دارند، کماکان پیگیری درمان برای نزدیک شدن به اهداف بالا بهترین راهکار است و همواره امید برای عملکرد بهتر و بهتر وجود دارد.
برآورد شده که خطر خودکشی در طول عمر در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی دست کم ۱۵ برابر بیشتر از کل جمعیت است.
در واقع، اختلال دوقطبی ممکن است یک چهارم تمام خودکشی های به انجام رسیده را توجیه کند.
سابقه قبلی اقدام اقدام به خودکشی و دصد روزهای سپری شده در افسردگی ظرف سال گذشته، با خطر بیشتر اقدامات خودکشی یا به انجام رساندن آن ارتباط دارد.
دارو درمانی ( دارو های ضد افسردگی، ضد روان پریشی، تثبیت خلق)
درمان شناختی رفتاری
بستری کردن در بیمارستان
خانواده درمانی :
علل اختلال دوقطبی
چگونه می توان عوامل را شناسایی کرد
علائم هشدار دهنده عود
داروها و عوارض جانبی احتمالی
درمان های روان شناسی
تغییر سبک زندگی سالم
این اطلاعات به بهبود وضعیت افراد و خانواده هایشان کمک می کند تا این وضعیت را با موفقیت کنترل کنند. آموزش مراقبان در مورد اختلال دوقطبی می تواند مفید باشد حتی زمانی که بیماران در جلسات شرکت نمی کنند.
بیتردید درمان اصلی این بیماری، به کمک داروها انجام میشود. درمان غیر دارویی به شکل رواندرمانی نیز در موارد خاصی مؤثر است، ولی نمیتوان آن را جایگزین درمان دارویی نمود و تنها به عنوان مکملی برای افزایش اثربخشی داروها به کار میرود.
از آن جا که اختلال دوقطبی بسیار عودکننده است و عدم درمان دارویی تبعات نامطلوب و گاه ناگواری در زندگی فرد دارد، لازم است که مصرف دارو یا داروها به مدت طولانی و در مواردی برای همیشه ادامه یابد. در واقع، حتی پس از برطرف شدن کامل علایم بیماری و رسیدن به عملکرد شغلی، تحصیلی یا اجتماعی مطلوب، باز هم در بیشتر موارد لازم است که مصرف دارو برای تداوم بهبودی و ثبات کارکرد فرد ادامه پیدا کند.
داروهایی که برای درمان این بیماری به کار میرود انواع مختلفی دارد. برخی از آنها مانند لیتیوم، والپروات، لاموتریژین و کاربامازپین به نام داروهای «تثبیتکننده خُلق» مشهورند. داروهای دوم تا چهارم فوق، در دسته داروهای ضد تشنج نیز قرار میگیرند که البته این کاربرد آنها ارتباطی با اثربخشیشان در درمان اختلال دوقطبی ندارد. از سایر داروهایی که قابل تجویز در درمان این بیماری است، میتوان به کوئتیاپین، الانزاپین، ریسپریدون و آریپیپرازول اشاره کرد. داروهای دیگری نیز برای تجویز وجود دارد، اما آنچه یادآوری آن در اینجا مهم است، توضیحی در مورد جایگاه مصرف داروهای ضد افسردگی – از قبیل فلوکستین، سرترالین، فلووکسامین، سیتالوپرام، ونلافاکسین و دولوکستین – در درمان اختلال دوقطبی است. این داروها در درمان اختلالی به نام افسردگی اساسی مؤثرند، اما در تجویزشان برای افراد افسردهای که مبتلا به اختلال دوقطبی هستند (یعنی فرد افسردهای که در گذشته دورهای از شیدایی یا نیمهشیدایی را گذرانده است) باید احتیاط شود. روانپزشک میتواند آنها را در موارد خاصی در همراهی با سایر داروهای درمان کننده اختلال دوقطبی (که برخی از آنها در بالا نام برده شد) تجویز کند، اما مصرف خودسرانه داروهای ضدافسردگی ممکن است به وخامت سلامت روان فرد بیانجامد. در این افراد، گاهی مصرف داروی ضد افسردگی به بروز دوره جدیدی از نیمهشیدایی یا شیدایی منتهی میشود. ایمیپرامین، آمیتریپتیلین، نورتریپتیلین و دزیپرامین، برخی از داروهای ضد افسردگیاند که بیشتر در مظان اتهام ایجاد عود دوره شیدایی در فرد مبتلا به اختلالات دوقطبی قرار گرفتهاند.
داروی دیگری که مصرف خودسرانه و نابهجای آن اکنون در اقشاری از جامعه دیده میشود و ممکن است برای فرد دچار اختلال دوقطبی مضر و مایه عود دوره خُلقی شیدایی یا نیمهشیدایی شود، مِتیلفِنیدِیت (یا ریتالین) است. کاربرد پزشکی این دارو عمدتاً در درمان «اختلال بیش فعالی و نقص توجه» (ADHD) است؛ همچنین، به ندرت در درمان اختلال افسردگی اساسی مقاوم به درمانهای مرسوم ممکن است توسط روانپزشک در دوره کوتاهی تجویز شود. بر خلاف درمان اختلال بیش فعالی و نقص توجه، که مصرف این دارو ممکن است به مدت طولانی ادامه یابد، در درمان افسردگی مقاوم به درمان سعی روانپزشک بر آن است که آن را در کوتاهترین دوره ممکن تجویز کند. به هر حال، مصرف آن در اختلال دوقطبی، حتی در دورههای افسردگی مورد پذیرش نیست و میتواند به وخیم شدن سیر بیماری منجر شود.
منبع: